از این جای این دنیا ...

ساخت وبلاگ
و مراد من از این قرن ، همین خصوصیت کسالت آور سال های دیر گذر اخیری است که اگر چه مثل باد گذشتند و رفتند. اما طعم واقعیت را از هرچیزی که می توانست واقعی باشد گرفتند. و به دو دست اندوه و واماندگی گور آرزوها را کندند و بر جنازه ی عشق و امید نماز خواندند . و من و شمای دیروز را با هر چه که با ما بود و نبود دفن کردند و فاتحه را خواندند و یک خرمای خیراتی هم روش و فقط زمان است که گویا پیوند مختصری با آن سال ها داشته و الا هیچ کدام ما آدم های آن موقع نمانده ایم و نه زمین آن زمین و نه آسمان آن آسمان و نه حادثه آن حادثه است. اگر طوفان بود بگو طوفان . اگر مرگ و قیامت و رستاخیز و هرچه می خواهی بنامی بنامش.و من،  بعد از این،  آماده ام که بنویسم. آماده ام که با واژه ها به هیاهوی و هیابانگ لحظه ها ورود کنم. برای خاطر حرف هایی که گفتنی بود و ناگفته ماند. حاضرم بایستم برهنه در برابر حوادث تازه ، برهنه از هر سلاحی ، برهنه از هر پیراهنی . برهنه از هر فریادی . اما بنویسم . همه ی ضربه ها را ، همه ی فریاد های تازه ، همه ی حوادث را ، و در پیراهن های دوستان که با من اند. به دنبال شکوفه ی سرخ ِ اندیشه ها بگردم. دوست دارم بنویسم. و نوشتن من تشکری باشد از گریه هایم که تو به من دادی. دوست دارم نوشتن ام زنجیری باشد به پای این احساس که چقدر با تو خوشحال و خوب و به شدت دیوانه ام. و به آن فکر می کنم. و به آن امید از این جای این دنیا ......
ما را در سایت از این جای این دنیا ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alifayyazi بازدید : 167 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 21:19

می آیم که بنویسم. به نام خدا . سلام . و شروع می شوند تصاویری که در ذهنم برای تو ارسال می شوند.  می آیم که خودکار و کاغذی فراهم کنم. بساط همیشگی . خودکار آبی بیک . کاغذ تا خورده ی آچهار . درویش بازی واژه ها.  می آیم که احساسی شوم. شیرین کاری کنم . خودم را نشان دهم. برای تو بغض کنم . لوس بازی دربیاورم.  و دوباره تصویرها رژه می روند. سیاه و سفید. سیاه و سفید . سفید ساده. سفید راه راه . رنگی . طلائی . سرخ. از کاغذهایم می نویسم. از تا خوردگی من تا مچاله بودن درونم.  از خودکار آبی بیک می نویسم که رنگش تمام شده . خسته شده. مثل روزهای ابری شده.  از غوغا ها می نویسم و گریز من از غوغاها . از غوغاها می نویسم و هجوم من به خلوت تو. و حادثه در می گیرد.  + نوشته شده در  ۱۳۹۶/۰۷/۱۱ساعت 16:33  توسط علی فیاض  |  از این جای این دنیا ......
ما را در سایت از این جای این دنیا ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alifayyazi بازدید : 148 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 21:19

مکان ، و زمان ، و بعدی که تفسیر کننده ی رویداد هایی است.  من این مطلب را در یک عصر پاییزی در یک اتوبوس خلوت به خاطر می آورم که به یادم آمده بود.  از این جای این ذهن من تراوش کرد. دقیقا از همین جایی که به جاهای دیگر می رود.  یک جای ذهن من هست که به همه جا وصل است.  به همه جا می تواند هر چیزی را در هر زمانی ربط دهد . و دلیل هر حادثه ای را می تواند هر جادثه ی دیگری معرفی کند.  امروز چهارشنبه است. می تواند این چهارشنبه ، همان چهارشنبه ای که قرار بود باشد ، نباشد. ولی هست. کتاب فرهنگ اشتقاقی علی اکبر شهابی که از کتابخانه گم شده است. و اتفاقا از لیست کتابهای امانی من هم خارج نشده ، مربوط به یکی از چهارشنبه هاست .  من سوار یکی از اتوبوس هایی می شوم که به طرف کتابخانه می رود . در حالی که می توانم در ایستگاه دیگری پیاده شوم.  غروب نزدیک است. و لحظه ی نماز . و مأذنه های حرم الان است که فریاد کنند.  و همه ی این ها این جاست. به اینجا می رسد. به این نقطه ای که همه چیز از آنجا شروع می شود.  و من از این جای این دنیا ، که در ذهن من آمده است . و مرا یاد آور می شود گاه گاهی که چه کنم و چگونه باشم. در یک بعد از ظهر سوار کدام اتوبوس شوم . تا در لحظه ای دیگر در تاریکی ای دیگر در روشنایی دیگر ، دوباره به این لحظه کوچ کنم . برای خاطر به یاد آوردن همه ی لحظه ها . همه ی چیز هایی که مهم است به یاد آوردنشان از این جای این دنیا ......
ما را در سایت از این جای این دنیا ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alifayyazi بازدید : 181 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 21:19

مرا مغنی اللبیبی بود روزی                                  فقاهت را امیدی بود روزیچرا موج فتن در ما اثر کرد                                    مطولهای ما را مختصر کردمعالم نردبان آسمان بود                                      چراغ راه استنباطیان بودچرا برداشتند این نردبان را                                   چرا بستند راه آسمان راکتاب علم را تلخیص کردند                                  به ما بیچارگان تدریس کردندصرف میر و امثله یادش بخیر                               صیغه های مشکله یادش بخیرحجره تاریک و تنگی داشتیم                               سفره بی آب و رنگی داشتیمبحث، ما را عاشق خود کرده بود                          لمعه ما را لایق خود کرده بودنفرت از هر خودستایی داشتیم                           خلق و خوی روستایی داشتیمراه و رسم بندگی یادش بخیر                              روزگار سادگی یادش بخیرکجا رفت آیین صوم و سکوت                                ابو حمزه خواندن هنگام قنوتکجایند مردان کشف و شهود                                سرایر نشینان یوم الخلودکجایند مردان شب زنده دار                                  خدایان اخلاص و علم و وقارما به بزم علم نامحرم شدیم                                زهر نوشیدیم و بی مرهم شدیمبس که بر خوان شکم بنشسته ایم                       شاهراه علم بر از این جای این دنیا ......
ما را در سایت از این جای این دنیا ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alifayyazi بازدید : 140 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 21:19

از سید حمید رضا برقعی  = شب همان شب که سفر مبداء دوران مي شدخط به خط باور تقويم مسلمان مي شد شب همان شب که جهاني نگران بود آن شبصحبت از جان پيمبر به ميان بود آن شب در شب فتنه شب فتنه شب خنجرهاباز هم چاره علي بود نه آن ديگرها مرد؛ مردي که کمر بسته به پيکار دگربي زره آمده در معرکه يک بار دگر تا خود صبح خطر دور و برش مي رقصيدتيغ عريان شده بالاي سرش مي رقصيد مرد آن است که تا لحظه ي آخر ماندهدر شب خوف و خطر جاي پيمبر مانده گر چه باران به سبو بود و نفهميد کسيو محمد خود او بود و نفهميد کسي در شب فتنه شب فتنه شب خنجرهاباز هم چاره علي بود نه آن ديگرها ديگراني که به هنگامه تمرّد کردندجان پيغمبر خود را سپر خود کردند بگذاريد بگويم چه غمي حاصل شدآيه ي ترس براي چه کسي نازل شد بگذاريد بگويم خطر عشق مکن جگر شير نداري سفر عشق مکن عنکبوت آيه اي از معجزه بر سر در دوختتاري از رشته ايمان تو محکم تر دوخت از شب ترس و تباني چه بگويم ديگر؟!از فلاني و فلاني چه بگويم ديگر؟! يازده قرن به دل سوخته ام مي دانيمُهر وحدت به لبم دوخته ام مي داني    باز هم يک نفر از درد به من مي گويدمن زبان دوختم و خواجه سخن مي گويد: "من که از آتش دل چون خُم مِي در جوشممُهر بر لب زده خون مي خورم و خاموشم" طاقت آوردن اين درد نهان آسان نيستشِقْشقِيّه است و سخن گفتن از آن آسان نيست مي رود قصه ي ما سوي سرانجام آرامدفتر قصه ورق مي خورد آ از این جای این دنیا ......
ما را در سایت از این جای این دنیا ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alifayyazi بازدید : 155 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 21:19